🌀یوسف راهپیما دوست قدیمی و همرزم شهید می‌گوید:*🌀 سی سال پیش در واحد تخریب باهم آشنا شدیم. آن روزی که حسینعلی را دیدم، یک نوجوان ۱۳ ساله با تنی نحیف و لاغر بود. من ۱۹ ساله بودم و شش سال از حسینعلی بزرگتر بودم اما منش او نشان از یک مرد داشت که موجب دوستی بین ما شد. جنگ که تمام شد برای مدتی در سازمانی مشغول به کار شد و تحصیلات کارشناسی و ارشدش را هم ادامه داد. در زندگیش هیچ چیز کم نداشت. او و همسرش همچون لیلی و مجنون بودند که این عشق و دلدادگی‌شان زبانزد همه بود و همه می‌دانستند که این دو لحظه‌ای طاقت دوری از همدیگر را ندارند. حاصل ازدواج و این عشقشان دو پسر رشید، رعنا و بسیار مؤدب بود. جدای از خانواده خوب، حسینعلی منزل و ماشین خوبی هم داشت و به جهت فعالیت‌های اقتصادی که در سال‌های گذشته داشت، خانواده‌اش از رفاه کاملی برخوردار بودند. با تمام این زیبایی‌های مادی که در کنارش بود هنوز سنش به پنجاه نرسیده چشم‌هایش را به روی دنیا بست و پشت پا به دنیا زد و رفت. زندگی او پاسخی به حرف‌ها و تهمت‌های نادانان است که دائما می‌گویند مدافعان حرم حقو‌ق‌های میلیونی دریافت می‌کنند. عشق و تکلیفی فرامادی حسینعلی پورابراهیمی را به سوریه کشاند... حسینعلی سوز شهادت در سر داشت. آنهایی که شهید می‌شوند سوزی دارند که آن سوز موجب شهادتشان می‌شود. ‌‌ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/3087728889C48c501c0dc