پاییز، رِسالتش یادآورَی خاطرِه‌هاست... آدم را پرت می‌کند وسط خاطرات خیلی دور، کنارِ آدم.هایی که نیستند، میان خانه‌ای که نیست و حال و هوایی که تکرار نخواهد شد، یادش بخیر! خانه قدیمی مادربزرگ و آن حوض آبیِ وسط حیاط... تخت چوبی کهنه‌ای که توی ایوانش بود و هر شب روی آن دراز می‌کشیدیم و آسمان بی نقاب و پرستاره را تماشا می‌کردیم و غرق در تخیلات کودکانه مان می‌شدیم، دلم برای خواب‌های بی‌دغدغه خانه مادربزرگم تنگ شده، برای صبح‌هایی که پنجره چوبی اتاق باز می‌شد و با هیاهوی گنجشک‌ها بیدار می‌شدیم و با نسیمی خنک و روح نواز، خواب از سرمان می‌پرید... ✔️به گیلان زیبا بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/913178839Cfe72f1682b