چایت را من شیرین میکنم پارت 5 چه اتفاقی افتاده بود؟ چه چیزی دانیال، برادری که الهه میخواندمش را هر روز سنگ‌تر از قبل، تحویلم میداد؟ چند مرتبه برای حرف زدن به سراغش رفتم، اما هربار با سردی از اتاقش بیرونم کرد. چندبار مادر به سراغش رفت، اما رفتاری به مراتب بدتر، از خود نشان داد. سرگردان و مبهوت مانده بودیم؛ من و مادر. دیگر نمی‌خواستیم تنها ته مانده امید به زندگی راهم از دست بدهیم. اما انگار باید به نداشتن عادت میکردیم. دانیال روزبه‌روز بدتر شد. بداخلاق، کم‌حرف‌، بی‌منطق. اجازه نمی‌داد، دستش را بگیرم، مانند دیوانه‌ها فریاد می‌کشید که تو نامحرمی! و من مانده بودم حیران، از مرزهای بی‌معنی، که اسلام برای دوست داشتنی‌ترین تکه هستی‌ام می‌گذاشت. بیچاره مادر که هاج‌و‌واج می‌ماند با دهانی باز، وقتی هم‌تیمی‌اش از احکامی جدید می‌گفت. بازهم ذهنم غرغره میکرد که این خدا چقدر بد است، دانیال با هربار بیرون رفتن، منجمد و خشن‌تر میشد، و این تغییر در چهره زیبایش، به راحتی هویدا بود. حالا دیگر این مرد با آن ریش‌های بلند و موها و سبیل‌های تراشیده، نه شبیه دانیال من بود و نه مقامی برای خدایی داشت. لحظه‌های بی‌دریغ تنهایی‌ام خرج میشد برای تنفری بی‌نهایت از پسری مسلمان، که برادرم را به غارت برد‌، و من دانه‌دانه کینه می‌کاشتم تاروزی انتقام درو کنم. انگار هیچ‌گاه ، دنیا قصد خوش‌رقصی برای من نداشت؛ منی که حاضر بودم تمام سکه‌های عمرم را خرج کنم تا لحظه‌ای ساز دنیا، باب دلم کوک شود. بیچاره خانه‌مان که از وقتی مارا به خود دید، چیزی از سرمای شوروی برایش کم نگذاشتیم. روزهایمان خاکستری بود، اما دیگر، رنگش به سیاهی کلاغ‌های ولگرد میزد. رفتارهای دانیال علامتی بزرگ از سوال را برایم ایجاد میکردند. این دین و خدا چه‌چیزی از زندگی ما میخواهند؟ مگر انسان کم بود، که خدا اهالی این کلبه وحشت زده را رها نمیکند؟ مادر یک مسلمان ترسو، پدر یک مسلمان سازمان‌زده ، و حالا تنها برادرم، مسلمانی مذهبی که از هول حلیم، توی دیگ فرو رفته بود. کمتر از گذشته با دانیال رو‌به‌رو میشدم، اما تمام رفتارهایش را زیر نظر داشتم. چهره‌ی عجیبی که برای خود ساخته بود و برخورد‌های عجیب‌ترش، کنجکاوی‌ام را بیشتر می‌کرد. ولی در این بین، چیزی که مانند خوره ذهنم را می‌جوید، اختلاف عقاید و کشمکش‌هایش با مادر مسلمانم بود. هردو مسلمان، با این همه اختلاف؟ - · · · • • • • ◜♡◞ • • • • · · · ↷🖤⌜ @Girls_city