چه غمی! پُشتِ دفترم تا شد منم و یک جهان پریشانی تو بگو... می شود مگر مادر؟ از غمت بگذرم به آسانی قلم از دست من زمین افتاد آه! پایش قلم شود ای کاش او که با پای خود به در می‌زد پای حیدر ولی تو می‌مانی زیر و رو کردن دلِ عالم یکی از معجزات مادری‌ات واژه ها در تحیّر اند از تو با صلابت که خطبه می‌خوانی گریه کردی فراق بابا را گریه کردی امام تنها را تا که با قطره قطره‌ی اشکت ریشه‌ی ظلم را بخشکانی مادر! این سنگ‌ها که می‌دانند پشت دَر بار شیشه داری تو هیزم آورده اند!؛ با آهت، کاش این قوم را بسوزانی و علی حق و حقِ اویی تو حق او گرچه زیر پا مانده مانده آه تو نیز... بی پاسخ اثری نیست از مسلمانی واژه‌ها از سکوت بیزارند پُرِ دردند و سخت بیمارند واژه‌ها از خجالتت دارند، عرقِ شرم روی پیشانی! من هم این روزها عزادارم در هوای غم تو می‌بارم دم آخر بیا به دیدارم حال و روز مرا که می‌دانی... ✍ ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom