خاطرات ، همسر سردار رفتی بهار از میان رفت، رفتی و پاییز آمد در مزرع چشم‌هایم باران یکریز آمد طی میشد اوقات من با تنهایی و بی‌پناهی زخم فراق تو کم بود، رفتی و آن نیز آمد من بودم و صد گلایه، اما دریغا به جای گرمای دلداری تو، سوزی غم‌انگیز آمد از قدّ من غم فراتر، من در قفس او رهاتر با گریه شامم سحر شد، صبحی بلاخیز آمد گل بودی و خنده با تو، رویای آینده با تو رفتی بهار از میان رفت، رفتی و پاییز آمد @faeze_zarafshan ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom