#در نور چشمانت دل ناهيد گم شد
#مدح مولا امیرالمومنین علی علیه السلام
#جوادمقدم
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#علي اكبرلطيفيان
در نور چشمانت دل ناهيد گم شد
در طرح لبخندت هزاران عيد گم شد
تا اينكه نابينا نگردد ديدگانش
پشت نقاب ابرها خورشيد گم شد
مهر تو را تا ناكجاها عرضه كردند
آنكس كه از مهر تو سرپيچيد گم شد
خيل ملك مشغول تفسير تو بودند
آنقدرها كه سورهي توحيد گم شد
در چشمهايم شوق ايوان طلايت
باران گرفت و شأن مرواريد گم شد
گفتند تصوير خدايي؛ خوب گفتند
گفتند تو شير خدايي؛ خوب گفتند
آيات چشمان تو ما را با خدا كرد
مهر تو زنگار دل ما را طلا كرد
از كولهبار خويش جز پاكي نديديم
انگار لبهاي شما ما را دعا كرد
من دوزخي بودم نه اهل جنّتُُالعشق
جاي مرا آقايي تو جابجا كرد
يك عمر در سجّادهها نام تو برديم
تا در كنار تو خدا ما را صدا كرد
خير از جوانياش ببيند آنكسي كه
بال مرا در آسمان تو رها كرد
من كنج ايوان طلا ميخواهم آقا
بعد از نجف، يك كربلا ميخواهم آقا
سجّادهي تو بوي جبرائيل ميداد
چشمت هزاران آبرو بر نيل ميداد
تو جملهي پيغمبراني و به دستت
گاهي خدا تورات و گه انجيل ميداد
هر شب به پاس احترام تو خدايت
در آسمانها مجلسي تشكيل ميداد
پروردگارت كارهاي خانهات را
هر روز و هر شب دست ميكائيل ميداد
گرد و غبار لحظهي جنگيدن تو
همواره بوي صور اسرافيل ميداد
تو بينظير عالمي همتا نداري
تو شاهكار حضرت پروردگاري
اي آنكه ختمالانبيا را جانشيني
شايستهي نام اميرالمؤمنيني
زيبايي گلواژهي مهر و محبّت
از بهترينهاي خدا روي زميني
اي بيبدل، اي بيمَثَل، اي مرد اوّل
در هر صفاتي كه بگويم بيقريني
با ذوالفقار و شهسواريات هميشه
از ميمنه تا ميسره طوفانتريني
اي حيدر كرّار اي شير خداوند
تو ريشهي شير نر امّالبنيني
تو از همان روز ازل شير خدايي
فرمانرواي عرصهي قالو بلايي
يك پرده از حُسن تو جنّاتُ النّعيم است
دستت تجلّيگاه رحمان و رحيم است
نام تو معراج تمام انبيا بود
يك گوشه از مصداق آن طور كليم است
شأن نزول آيههاي مؤمنوني
عطر نفسهاي تو بر دوش نسيم است
از روي تو وجه خدا را ميتوان ديد
با حُبّ تو هر كافري عبدالكريم است
اينجا اگر خانهنشين بودي غمي نيست
تنها زمان بعثتت يومالعظيم است
هر شيعه بشناسد عليّ اين زمانش
در ضربهي احزاب تو بيشك سهيم است
بي معرفت آنكه رهي جز تو گزيند
راه علي تنها صراطالمستقيم است
لعنت به آنكه دشمن حقّ اليقين است
تا به ابد حيدر اميرالمؤمنين است
بايد شما را در فراسوي زمان ديد
در آسمان بيكرانِ بيكران ديد
بايد سوار بالهاي سال نوري
پرواز كرد و آنسوي هفتآسمان ديد
در لابلاي آيههاي سبز توحيد
در ابتدا تا انتهاي يك اذان ديد
از چه مسلمان دو چشمانت نباشم؟
وقتي خدا را در نگاهت ميتوان ديد
سنّ تو را وقتي كه پرسيدم ز مردم
چشمم فقط سرهاي در حال تكان ديد
روزي يتيم كوچهگرد كوفه خود را
بر شانههاي پيرمردي مهربان ديد
ياد صداي گريهيِ چاه تو كردم
وقتي نگاهم بلبلِ آتشفشان ديد
من با صداي پاي تو مأنوس هستم
با نان و با خرماي تو مأنوس هستم
دستان تو حالا شده بالاترين دست
جبريل بوسه ميزند بر اينچنين دست
وقتي كه دستان تو را بالا گرفتند
تا داد، يزدان با اميرالمؤمنين دست
يادِ تو و دست تو افتاديم وقتي
در علقمه افتاد بر روي زمين دست
هر سه حكايات نگاهت را نوشتند
پس آفرين آب، آفرين مشك، آفرين دست
اين دست از وقت ولادت باز بودهست
از پشت بسته ميشود روزي همين دست
پشت و پناه محكمي بودند اينها
زهرا توقع داشت در كوچه از اين دست
دست مغيره، دست زهرا، دادِ بي داد
افتاد دست بدترينها بهترين دست
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃