گاهی بیا زبان مرا وا کن و برو طبع مرا به شعر شکوفا کن و برو رویت نشد عزیزم اگر آشتی کنی باشد؛ بیا سراغم و دعوا کن و برو! این درد سالیان دراز سکوت را حتی به یک سلام مداوا کن و برو حتی به اخم هم شده چیزی به من بگو حتی به اشک، بغض مرا وا کن و برو! پاییز را که پخش شده در حیاطمان با چشم‌های خیس تماشا کن و برو در پیش روی آینهٔ بختمان بایست خود را دوباره در دل من جا کن و برو در زیر سقف چوبی و آرام شعر من بد بگذران دمی و مدارا کن و برو تا باورم شود که نفس می‌کشی هنوز گاهی بیا در آینه‌ها ها کن و برو کاری به هم نداشتن اصلا قشنگ نیست گاهی بیا مرا و تو را "ما" کن و برو گاهی بیا سکوت مرا بشکن ای عزیز! گاهی بیا زبان مرا وا کن و برو! @golchine_sher