گیسو بیفشان بادها را دربدر کن از تاب مویت تاکها را مست تر کن پلکی بزن جاری کن از چشمت خدا را از نرگس مستت جهان را با خبر کن آتش بزن خاکستری کن ابرها را خورشید هارا با نگاهت شعله ور کن شکّر‌بریز و شوکران ها را بسوزان این جام ها را لب به لب یاقوت تر کن تا کی به پشت ابر غیبت بی نشانی یک لحظه ماه از پرده ی ظلمت به در کن دنیا که نه؛ این خاکدان درد پرور بیغوله های درد را زیر و زبر کن چشم تمام جاده ها بر راه مانده از کوچه ی سبز اقاقی ها گذر کن تلفیق روز و شب شد اعجاز نگاهت ای صبح محشر شام غمها را سحر کن تعجیل کن جان بر لب آیینه آمد از سنگهای فتنه جان من !! حذر کن @golchine_sher