در کجا آغوش گرمی هست تا رامم کند
شانه ای تا لحظه ای کوتاه آرامم کند
باز می لرزم به خود در پیچ و تاب گریه ها
باز هم درد آمده با بغض اعدامم کند
بیقراری می کند ، شب زنده داری می کند
ترسم این است این دل دیوانه بدنامم کند
هرچه می گردم نمی بینم پناه و همدمی
هرکه دلسوزم شده میخواسته خامم کند
مرگ هم بر حال زار من ترحم می کند
کامی از دنیا نمی گیرم که ناکامم کند
#ترانه_جامه_بزرگی@golchine_sher