در کجا آغوش گرمی هست تا رامم کند شانه ای تا لحظه ای کوتاه آرامم کند باز می لرزم به خود در پیچ و تاب گریه ها باز هم درد آمده با بغض اعدامم کند بیقراری می کند ، شب زنده داری می کند ترسم این است این دل دیوانه بدنامم کند هرچه می گردم نمی بینم پناه و همدمی هرکه دلسوزم شده میخواسته خامم کند مرگ هم بر حال زار من ترحم می کند کامی از دنیا نمی گیرم که ناکامم کند @golchine_sher