هر شب رفو کرده غمم را چرخ خیّاطی
با بغض من، مانوس تنها چرخ خیّاطی
هرگاه دلتنگی به دورم حلقه می بندد
شادم من از هم صحبتی با چرخ خیّاطی
در تار و پودِ زندگی غرق خیالاتم
رویام را پُر کرده حالا چرخ خیّاطی
ماسوره ها بی تاب دل بستن به ماکوها...
تا می کند این پا و آن پا چرخ خیّاطی
در جمع بشکاف و نخ و سوزن هیاهویی ست
اینجا چه شوری کرده برپا چرخ خیّاطی
در هم نشینی هايمان از واژه ها مستم
من حرفم و محو تماشا چرخ خیّاطی...
با من که دایم وارثِ اندوه بسیارم
هی نخ به نخ کرده مدارا چرخ خیّاطی
هرگز مرا یک دم به حال خویش وا نگذاشت
توی رفاقت بوده یکتا چرخ خیّاطی
پیراهنی از شعر را پوشانده بر من_ با
ترکیبی از رنگ و غزل ها چرخ خیّاطی
با اینکه عمری همدمم بوده ست با لبخند،
لبریزِ تنهایی ست امّا چرخ خیّاطی
#فاطمه_مومنی@golchine_sher