این اشکِ چشمِ مرثیه‌ بارانِ ابرهاست باران، چکیده‌ی غم پنهان ابرهاست این ناگهان شکستن بغض گلوی رعد برقی از آتشی است که در جان ابرهاست بر تنگدل تمام جهان تنگ می‌ شود سرتاسر آسمان، همه زندان ابرهاست هرکه آسمان‌ تر است، غمش بی‌ کران‌ تر است دریا، گواه اشک فراوان ابرهاست ای زیستن! مساوی خود را گریستن این اشک‌ ها به پای تو تاوان ابرهاست درد آن زمان که هستی بر باد رفته است جز گریه چیست آنچه که درمان ابرهاست؟ گاهی سیاه و غمزده، گاهی سپید و شاد حالم شبیه حال پریشان ابرهاست این خود شروعِ راهِ به دریا رسیدن است باران گمان مدار که پایان ابرهاست… @golchine_sher