لبخند می زنند خزان ها به خاری ام
تقویم چارفصلِ پر از بی بهاری ام
گم کرده ام به ساحل تو راه و چاه را
رودم ولی به دامن مرداب جاری ام
مثل پرنده عاقبتم دام می شود
هر وقت که به حال خودم می گذاری ام
آدینه ها و عقربه ها شاهدند که
من هرچه نیستم همه چشم انتظاری ام
دارم میان غصه و غم کم می آورم
وقتش رسیده است بیایی به یاری ام
باید خودت بیایی و کاری کنی، که من-
جانِ به لب رسیده ام و زخم کاری ام
این بار را به جای تو من گریه می کنم
محبوب من.. بخند اگر دوست داری ام...
#سیده_تکتم_حسینی@golchine_sher