اما من دیگه بلد نیستم عاشق کسی باشم که اولویتش نیستم؛ بلد نیستم چشم به گوشی بدوزم و دلشوره بگیرم، اسمش رو بذارید خود خواهی یا هر چیز دیگه ای، ولی من این خود خواهی رو به اداهای عاشقانه‌ ای که هیچ احساسی پشت سرش نیست ترجیح میدم، من برای خودم گل میخرم؛ چای دم میکنم؛ میز شام میچینم؛ اما منتظر کسی نمیمونم؛ نه اینکه خسته شده باشم اما وقتی دلم برای کسی تنگ شه که دلتنگیش رو باور نمیکنم؛ فکر میکنم که دارم به خودم خیانت میکنم، تا خودت رو دوستنداشته باشی؛ کسی باور نمیكنه که هستی و بودنت با نبودنت فرق میكنه.