📝 با ویلای دیگران، پُز نده! سال‌ها پیش وقتی مهمان‌هایی از اهل فامیل از شهرهای دیگر به منزلمان می‌آمدند، بخشی از برنامه گردش و تفریح‌مان پرسه زدن در کوچه‌های اطراف و دیدن خانه‌های شیک و ویلایی آن‌جا بود. از نظر فاصله، یک عرض خیابان با مجتمعی که در آن‌جا ساکن بودیم فاصله داشتند، اما از نظر نحوهٔ زندگی، فاصلهٔ زیادی با هم داشتیم، فاصله‌ای مانند مرز آمریکا با مکزیک. در واقع پُز می‌دادیم به این‌که چنین خانه‌های زیبا و بزرگ و خوش نقشه‌ای در اطراف‌مان هستند و چنین شیک و متمکن زندگی می‌کنند. مهمانان ما هم لذت می‌بردند و استقبال می‌کردند. کار هر روزمان می‌شد «چرخ زدن» در کوچه‌های بالای شهر و لذت بردن از منازل زیبای آن‌ها. برخورد ما با دارایی‌های‌مان هم همین‌گونه است. آن‌چه در بین تمام انسان‌ها و حتی مخلوقات خداوند مشترک است، آن حالت لُختی و نداری آن‌هاست. در این وجه همه با هم برابر هستیم، اما زوائدی که مانند لباس بر وجودمان می‌کشیم، باعث شده که زاویهٔ دیدمان نسبت به هم متفاوت شود، یکی وجود خود را با فضل و کرم و بزرگواری مزین کرده و دیگری با ظلم ‌و حقارت پوشانده. یکی را که می‌بینی به یاد بدهکاری‌هایت می‌افتی، دیگری آدم‌ را به یاد طلب و رشد می‌اندازد. هر دوی این‌ها یک وجودند که دو تصویر دارند، اما فقط تصویر هستند و حقیقت ندارند. حقیقتشان چیست؟ همان وجود برهنه و لُخت. مانند استخوان بدون گوشت و ماهیچه. هر وقت کسی را می‌بینم که به مقام یا منصبی افتخار می‌کند، یا خودش را به دلیل نعمتی که بر وجودش پوشانده شده و با آن به اصطلاح به دیگران فخر می‌فروشد، یاد آن خیابان‌گردی‌های دوران کودکی می‌افتم که به خانه‌های دیگران پُز می‌دادیم و کیف می‌کردیم و لذت می بردیم. چه خوب ضرب‌المثلی است که می‌گوید: «جیب خالی و پز عالی» 👤میثاق محرابی