مسجد که میرفتم، چند باری دیدمش... خیلی ازش خوشم می اومد چون مرد بودن را در اون می دیدم... برای رسیدن بهش چله گرفتم . ساده زیست بود، طوریکه خرید عروسی اش فقط یه حلقه 450 تومنی بود ... مهریه ام 14 سکه و یه سفر حج بود که یه سال بعد ازدواجمون داد؛ -ميگفت مهریه از نون شب واجب تره و باید داد. هیچ وقت بهم نمی گفت عاشقتم... میگفت خیلی‌دوستت‌دارم میگفت اگه عاشقت باشم به زمین می چسبم .... من از سه سال قبل آماده شهادتش بودم، چون می دیدم که برایش ماندن چقدر سخت است ... برای شهادتش چله گرفتم چون خیلی دوستش داشتم و میخواستم به آنچه که دوست دارد برسد و دوست نداشتم اذیت شود 🌷شهید‌ مهــدے‌ عسگــرے http://eitaa.com/golestanekhaterat 🌷🌷🌷