🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
⚜از حضرت زینب (س) صبر خواستم⚜ در این مدت قسمت شد دو بار در همان سال 95 زیارت سوریه و کربلا رفتیم،✨ پنج تا شش ماه از این اتفاق گذشته بود و منطقه حالت جنگی داشت.☄ هربار ما را با اسکورت به زیارت می‌بردند. در مسیری که می‌‎رفتیم و می‌آمدیم تمام چشمم در خیابان به دنبال نظامی‌ها بود تا شاید محمد در بین آن‌ها باشد.😔 اولین زیارت حس عجیب و غریبی داشتم، تا چشمم به حرم حضرت زینب (س) و آن عظمت و بزرگی‌اش افتاد زبانم بند آمد و هیچ صحبتی نمی‌توانستم بکنم.🍃 _🥀 از خودش صبر خواستم تا طاقت این مصیبت سنگین را داشته باشیم.🌱 شاید اگر اعلام می‌کردند وضعیتش چطوری است این غم بزرگ کمتر می‌شد. وقتی جای گلوله و خمپاره را روی خانه‌ها دیدیم به خودم گفتم افتخار کن به چنین همسری که برای دفاع از حرم آمده.😊_ اینطور به خودم دلداری می‌دادم که نهایتا اتفاقی که افتاده شهادت است، ولی باز هم برایم سخت بود. روزها را با مردم بودیم ولی شب‌های سختی را در سه سال گذراندیم.🥀 راوی: شهید محمدقنبریان🌹 🕊 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──