💐🍀🌺🌸🌺🍀💐 چشم باز کرد خودش را روی تخت بیمارستان دید بدنش کرخت بود و چشماش خوب نمی دید فکری شد که شده و حالا در بهشت و هنوز حالش سر جا نیامده تا بلند نشود و تو دار و درخت های شلنگ تخته بزند و میوه های بهشتی بلمباند و تو قصر های زمردین منزل کند پرستاری که به اتاق امده بود متوجه او شد اومد بالا سرش. مجروح با دیدن پرستار اول چشم تنگ کرد و بعد گفت: «تو حوری هستی» پرستار که خوش به حالش شده بود که خیلی زیباست و هم احتمال میداد که طرف موجی شده و به حال خودش نیست ریز خنده ای کرد و گفت «بله من حوری هستم» مجروح باتعجب گفت: «پس چرا اینقدر زشتی» پرستار ترش کرد و سوزن را بی هوا در باسن مبارک مجروح فرو برد و نعره ی جانانه مجروح در بیمارستان پیچید . 🍀 🍀 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──