شد جمعه و دیگر خبری از سفرت نیست که نیست دیگر خبری از سفر پُرثمرت نیست که نیست ای خادم ایران! نکند خسته شدی تو در گوشه ی دِه‌کوره چرا پس گذرت نیست؟ که نیست برخیز و ببین بتکده ها هلهله دارند ای بت شکن ناب،نشان از تبرت نیست که نیست افتاده چرا روی زمین تاج سیادت؟ عمّامه ی خاکی ز چه رو، روی سرت نیست؟ که نیست در جنّتِ حق هستی و صد شکر که دیگر بی معرفتی ، طعنه زنی، دُور و بَرَت نیست که نیست ای مرثیه خوانِ پسر فاطمه برخیز ایران همه روضه‌ست ولی چشم ترت نیست... که نیست