☘زورو بازی تو جبهه 😳 🌱جثه ریزی داشت . مثل همه بسیجیها خوش سیما بود و خوش مَشرَب 😌 فقط یک کمی بیشتر از بقیه شوخی می کرد. 😁 نه اینکه مایه تمسخر دیگران شود، که اصلاً این حرفها توی جبهه معنا نداشت . 😏 🌱سعی می کرد دل مؤمنان خدا را شادکند. آن هم در جبهه و جنگ ☝️🏻 از روزی که او آمد، اتفاقات عجیبی در اردوگاه تخریب افتاد. 🤔 ✨لباس های نیروها که خاکی بود و در کنار ساکهایشان قرار داشت ✨ شبانه شسته می شد و صبح روی طناب وسط اردوگاه خشک شده بود 😐 ✨ظرف غذای بچه ها هر دوسه تا دسته ، نیمه های شب خود به خود شسته می شد. 😟 ✨هر پوتینی که شب بیرون از چادر می ماند، صبح واکس خورده و برّاق جلوی چادر قرار داشت ... 🙄 🤔 🌱او که از همه کوچکتر و شوخ تر بود، وقتی این اتفاقات جالب را می دید،می خندید و می گفت: بابا این کیه که شبها زورو بازی در می آره و لباس بچه ها و ظرف غذا رامی شوره؟ 😂 🌱و گاهی می گفت : «آقای زورو 😅 ، لطف کنه و امشب لباسهای منم بشوره و پوتینهام رو هم واکس بزنه 😋 » بعد از عملیات، وقتی «علی قزلباش » شد 😔 ... 🌱یکی از بچه ها با گریه گفت: بچه ها یادتونه چقدر قزلباش زوروی گردان رو مسخره می کرد ؟؟ زورو خودش بود و به من قسم داده بود که به کسی نگم ... 🌹 🍃 http://eitaa.com/golestanekhaterat http://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷