🔆♨️🔆♨️🔆♨️🔆♨️🔆 💠خاطره ای از شهید حمید رحمانی فر ♨️در مدتی که شهید درجبهه بودند درآن سالها ارتباط از طریق تلگراف بود و منازل هنوز تلفن ثابت نداشت و بسیار به سختی میشد از اوضاع و احوال ایشان خبر گرفت چون در اوج جنگ و آتش و شهادت هم بود 🌀یک نوبت خبر اسارت ایشان را از جبهه شوش به شهداد آورده بودند. خانواده علی الخصوص مادر و پدر بسیار نگران بودند لذا برادر بزرگ ایشان راهی جبهه شدند تا از ایشان خبر کسب کنند که پس از اینکه به شوش سفر کرده بودند با شهید عکس گرفته بودند و برای خانواده ارسال نموده بودند. 🔆 بعد از این ماجرا یک نوبت که شهید برای سرکشی به خانواده، شهداد آمده بودند گفته بودند که من با جان ودل حاضرم شهید بشوم ولی اسیر دست عراقیها نخواهم شد. ♻️💢♻️💢♻️💢♻️ یکی از همسایگان که به کرمان مهاجرت نموده اند، تعریف مینماید که من از محالات است که شهداد بیایم و سر مزار شهید رحمانی نروم تاکنون چندین حاجت از ایشان گرفته ام🌷🌷🌷 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸