لحظه‌ای که دنیا به آخر رسید همـه جــا آتــش و دود و تـرکــش بــود. دشمن لحظه‌ای امان نمی‌داد؛ با تمام قوا حمله می‌کرد. بچه‌ها مقاومت فوق العاده‌ای داشتند. در همین حین حدود ۵۰ نفر از دشمن به ما حمله‌ور شدند. در کنارم شهید عزیززاده بود با یک آر پی جی و نوجوانی که با تیربارش همه را حیران کرده بود. 🔹عـزیززاده بلند شد و شلیک کـرد؛ گلوله آر پی جی به شکم یکی از عراقی‌ها خورد و او را نصف کرد. بقیه که شاهد این صحنه هولناک بودند گریختند و بعد تیربارچی نوجوان کارش را شروع کرد؛ چـه می‌کرد؟! 🔹️اکثر عراقیهایی که در حال دویدن بودند از پشت تیر خورده و روی زمین غلت می‌زدند در همین هنگام گلوله‌ای از یک پی ام پی عراقی شلیک شد و در حیرت و ناباوری تمام کسانی که شاهد این ماجرا بودند، به صورت نوجـوان تیربارچی اصابت کرد و سـرش را پـراند؛ برای لحظه‌ای احساس کردم که دنیا به آخر رسیده است؛ لحـظه مطلـقاً مجـهولی بود. عـزیززاده اشک ریـزان بلند شد و سـر آن شهـید را مثل شمـایلی مقـدس داخل گونی گذاشت. شادی روح شهدا صلوات🌹 کانال خبری گلستان شهدا👇 https://eitaa.com/joinchat/2860187648C196c18fab1