✍ _
صبح همان روزی که قرار بود برود، گفت: من دیشب خواب عجیبی دیدم، حواست باشد. خواب دیدم که شهید شدهام و تیر به اینجا خورد.
دقیقاً جایی که تیر خورده بود را نشانم داد.
گفت: بعد افتادم زمین و شهید باکری و شهید زینالدین آمدند بالای سرم، یک آقایی میدوید تا من را اذیت کند. من که آمدم بلند شوم، شهید باکری دستش را گرفت و گفت: این از ماست، تازه آمده، با این کارت نباشد.
بعد دست من را گرفت و من بلند شدم.
راوی: همسر شهید 💚
تاریخ شهادت: ۹۴/۷/۲۵
#شهید_مجید_صانعی_موفق...🌷🕊
🇮🇷 ╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲━━━━━━━━
╰┈•៚
@Golmaryam1399
┗━━━━━━━━🌺━