میپرستم بیـــد را، تقلیـد از گیســـوی توست
میستایم سیب را، چــون نسخهای از روی توست
ســـــرو را، بـا نــاز در قلبـــم نشـــانـــم زانکـه او
قامتش در چشمِ من، چون قامتِ دلجوی توست
گُـل، چـو دارد در لطـافت رونقی زان رنگ و بو
بویمش خوش خوش،که مُشکی تازه ازمینوی توست
چشــمِ آهـــو را، شبــی بـوسیــدم از دلـدادگــی
حالتش دیدم، که چون چشمـانِ پُـر جـادوی توست
لاله میروید، قسم بر یا و سین، در سینهام
گــوشِ جــانـش دائمــاً ســرمست، از هـوهـوی توست
ابـــر، میبـارد بـه دامـانــم تگـرگــی تـا بـه صبـح
دل، بــدو دادم کـه تیـــــری از کمــــــان ابــــروی توست
بـوی عنبــر، مست میدارد مـرا همچون غـزل
بـر مشــــــامــم، شمّــــهای از زلـفِ عنبـــــربــــوی توست
لعـل را، حـرمـت نهم، کز آن لبان دارد نشان
ســالهــا خـــرسنـد و خــــرّم، معتکف در کـــوی توست
#محمدرضا_فتحی
🌷@golsher2319🌷