#پیراهن_نو👕
از خوشحالے سر از پا نمیشناخت.
فریاد ڪوتاهے زد: « آخجون این هم از پیراهن نو! 😄»
از همان لحظات اول فڪر میڪرد اگر شلوارش را اتو ڪند و با پیراهن نو بپوشد، به خوبے میتواند حامد را سنگ روے یخ ڪند.
با خود گفت: « من ڪه دیگر پیراهن نو دارم؛ این پیراهنم را به رحیم میدهم؛ هرچه باشد، از پیراهن ڪهنه خودش بهتر است! »
این مسئله را با مادرش درمیان گذاشت و قرار شد فردا پیراهن را شسته و اتو شده به دوستش بدهد.
ظهر روز بعد، هنگامیڪه از مدرسه بازگشت،
همان پیراهن ڪهنه قبل را به تن داشت.
مادر با تعجب پرسید: «غلام! چرا این پیراهن را پوشیدے؟»
غلام با چهره اے سرشار از خرسندے در جواب مادر گفت:
«پیراهنم را به رحیم دادم، هرچه فڪر ڪردم دلم راضے نشد پیراهن نو را خودم بپوشم و پیراهن ڪهنه را به رحیم بدهم!☺️ »
{📚برگرفته از ڪتابِ: راز گلهاے شقایق}
#شهید_غلامرضا_خرمی_نیا🍃
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman