مولای من... رجب تمام شد، و من برای آخرین بار در آخرین سحر اولین ماه حرامت، باز خواندمت: ای کسی که از تو امید هر خیری و احسانی را دارم... و ای کسی که تنها پناه من هستی در هر شر و بدی... ای کسی که به کم من، زیاد عطا میکنی... ای کسی اگر هم نشناسمت، باز دست از رحمت و مهربانی برنمیداری... رجب، این جویبار بهشتی... این ماه نزول رحمت آسمانی... این ماه عظیم، این ماه استغفار، تمام شد... و ما چقدر پاک شدیم... و چقدر آماده شدیم برای مهمانی ات... چه زود گذشت اللهم بارک لنایمان و اشک شوقمان بعد از دیدن هلال رجب... و حال نمیدانیم که جزء مرحومین هستیم و باید اشک شادی بریزیم یا جزء محرومین و اشک حسرت و خوف... مولای من... عطش بهار طاعتت در ما در ما بیداد میکند... و انتظار گمشده ی آشنای خود ،ما را سرگردان کرده است... رجبت تمرین بندگی رمضانت بود... و من نمیدادنم در این امتحان چقدر پیروزم... ولی این را میدانم، ماه خجسته ای را پشت سر گذاشتم که طلیعه ی آن میلاد امام شکافنده ی دانش بود که گرما بخش جان هر طالبی... و چندی بعد، نسیم ،خبر از مولو ی با برکت برایمان آورد که سراسر نور بود و کرامت وبخشش... و اما در روز سیزدهمش، نوزادی در خانه ات متولد شد که نقطه ی عطف تاریخ بشر بود،کسی که تجلی الطاف خداوندی تو بود، کسی که رکن ایمان بود و از تصور ما پنهان... نیمه اش را گذراندیم که محبوب ترین روز بود در نزد تو... و به روزی رسیدیم که زمین وآسمان بهم پیوند داده شد و وعده ی الهی تحقق یافت و خاک و افلاک با هم، همراه و همراز شدند... چه خوب گفته ای رجب،شهرالله است... و چه سفره ی با برکتی... و چه خوب میزبانی... میزبانی که مارا برای ماه پیامبرش و ماه بندگانش آماده میکند... آری اکنون امیدوار تر از گذشته دست به سویت دراز میکنم و راغب تر از قبل میخوانمت : ای خدایی که مالک حاجتهای فقیران هستی... و ای خدایی که دانا به اسرار خاموشان... مرا امان بده و پاکیزه گردان و برسان به ماه صیام... ای صاحب جلال وکرامت.... @golzar_shohada