داستان کوتاه
عشق واقعی
این یک داستان واقعی است که در ژاپن اتفاق افتاده است.
شخصی، دیوار خانهاش را برای نوسازی خراب میکرد. (خانههای ژاپنی، دارای فضایی خالی بین دیوارهای چوبی هستند.) این شخص در حین خراب کردن دیوار، در بین آن، مارمولکی را دید که میخی از بیرون به پایش کوبیده شده است. دلش سوخت و یک لحظه کنجکاو شد.
وقتی میخ را بررسی کرد، متعجب شد. این میخ، ده سال پیش، هنگام ساختن خانه کوبیده شده بود! چه اتفاقی افتاده؟ مارمولک، ده سال در چنین موقعیتی زنده مانده! در یک قسمت تاریک بدون حرکت، چنین چیزی امکان ندارد و غیر قابل تصور است!
متحیر از این مسئله، کارش را تعطیل و مارمولک را مشاهده کرد. در این مدت چه کار میکرده؟ چگونه و چه میخورده؟ همان طور که به مارمولک نگاه میکرد، یک دفعه مارمولکی دیگر، با غذایی در دهانش ظاهر شد! مرد شدیداً منقلب گشت. ده سال مراقبت!! چه عشقی! چه عشق قشنگی!
تو تویی؟ امیررضا آرمیون، ج ۱، ص ۶۲ و ۶۳.
#داستانکوتاه
#عشقواقعی
#امیررضاآرمیون
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303