گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 رمان «آن بیست و سه نفر» 📖 "خاطرات
قسمت نود و سوم 🦋 «فؤاد» ادامه... از خداوند و کمک خواستم و با قاطعیت در جواب فؤاد گفتم: «ولی من هفده سالَمِه. کسی هم من رو به زور نفرستاده جبهه!». فؤاد گُر گرفت انگار. بلند شد ایستاد‌. به راحتی می‌شد فهمید دارد تلاش می کند بر خشم و غضبش غلبه کند. 😡 لحن دلسوزانه ای در سخن گفتن پیش گرفت. گفت: «این حرفا رو خمینی تو کله‌ت کرده یا خامنه‌ای یا رفسنجانی؟ ببین بچه! دوست ندارم تو کتک بخوری. من خودم ایرانی‌ام. اگه به حرفم گوش ندی، این اسماعیل (اشاره کرد به گروهبان گنده عراقی) رحم نداره. می زنه لِهِت می کنه!» کابل قطوری توی دست اسماعیل بود و داشت ما را نگاه می کرد. وقتی فهمیدم فواد ایرانی است، نفرتم از او بیشتر شد. 😏 گفتم: «آقا، چرا باید دروغ بگم؟» فؤاد، که دیگر نمی توانست خودش را مهربان نشان بدهد، گفت: «برای اینکه من بهت می‌گم! می‌گم بگو سیزده سالَمِه، مثل بچه آدم بگو سیزده سالَمِه. می‌گم بگو به زور آوردنم جبهه، مثل بچه آدم بگو به زور آوردنم جبهه. خلاص!» ترجیح دادم سکوت کنم... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @golzarKerman