*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
*
#براساس_زندگینامه_شهید_حبیب_فردی*
*
#نویسنده_آرزو_مهبودی*
*
#قسمت_دوازدهم*
یک شب که حبیب طبق معمول با لباسهای خاک آلود از پادگان به خانه برگشته است ، حمید برق خاصی را در نگاه او می بیند. رفتارش جور عجیبی شده است. انگار زیادی سرحال و سردماغ است. دل حمید گواهی میدهد که اتفاقی در شرف وقوع است.
حبیب برادرزادهاش محسن را که تازه به دنیا آمده در آغوش می گیرد و او را می بوسد. با زبان کودکانه با او حرف میزند و قربان صدقه اش می رود. بعد همان طور که محسن را توی بغل خوابانده می گوید: «دیگه نمی خوام برگردم پادگان»
برق از سر حمید می پرد. فکر میکند اشتباه شنیده: «چی؟!»
حبیب تکرار می کند :دیگه از امشب برنمیگردم پادگان.
حمید مبهوت مانده :خودت میفهمی چی داری میگی؟!
_بله میفهمم باید لباسامو بسوزونم!
_میدونی فرار از خدمت یعنی چی ؟!بگیرنت حکمت اعدامه!
حبیب حرفی نمیزند. حمید با عصبانیت می گوید: «مگه اومدن دنبالت که با زور ببرنت سربازی ؟!خودت با پای خودت رفتی! حالا دیگه فرار کردنت چیه ؟!میدونی چه بلایی ممکنه سرت بیاد؟!»
_میدونم .درسته که خودم خواستم برم ، اما امام خمینی دستور دادند که هر سربازی که میتونه باید از سرباز خونه فرار کنه!
حمید حرفی نمی زند. خیره می ماند به دهان حبیب که ادامه میدهد: «تازه رفتم از الله صدرالدین حائری و آیت الله دستغیب هم کسب تکلیف کردند و گفتند باید فرار کنی!»
حمید نگاهی به حبیب می اندازد.به این فکر میکند که چقدر طول میکشد تا ساواک برادر جوانش را دستگیر کند و به جوخه اعدام بسپارد.
برای لحظه خشم همه وجودش را می گیرد.وسوسه می شود از جا بلند شود با میله آهنی که شب ها پشت در هال می گذارد که در چفت بماند ، دست و پای حبیب را بشکند تا مدتی توی رختخواب بیفتد بلکه این فکر های دیوانه وار از سرش بیفتد.
_میدونی این کار چقدر خطرناکه؟!
_قرار اتفاق بزرگی بیفته کارهای بزرگ همیشه خطر داره!
حمید آرامش او را که می بیند کمی دلش آرام می گیرد. در دل می گوید: «خدایا میسپارمش به خودت !هر طور که صلاحش باشه پیش ببر»
ساعتی بعد دو برادر توی حیاط خانه لباس های سربازی حبیب را سپردند به زبانهای آتش.حبیب طوری به آتش زده که انگار همه طاغوتی ها را در آن می بیند. حمید اما در فکر است. با خودش فکر میکند دارم کار درستی می کنم؟!
ادامه دارد ......
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
https://chat.whatsapp.com/CzPsk4NOD9M9jH4vFR23gP
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿