*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * * سوسن ۱۴ سال بیشتر ندارد. هنوز بچه است اما خواستگارها امانش را بریده اند.مادرش می‌گوید:« اگر قرار باشه حالا شوهرش بدم آشنا و فامیل در اولویت اند» این حرف که به گوشی حبیب می‌رسد کمی دلش قرص می‌شود ،اما هنوز خجالت میکشد. بیشتر به خاطر قاسم که دوست صمیمی اش است و برادر بزرگتر سوسن. در یک خانه زندگی کرده‌اند و سر یک سفره با هم نان و نمک خورده اند. اما حرف‌های حمید به قوت قلب می دهد. بالاخره دل به دریا می زند و حرف دلش را به دختر عمه‌اش،مادر سوسن می‌گوید و سوسن را از او خواستگاری میکند. جواب مثبت است. حمید اصرار می‌کند که حبیب ازدواج کند بعد برود کردستان،اما حبیب قبلاً فکرهایش را کرده و تصمیمش را گرفته: «انشاء‌الله اولین مرخصی که برگشتم» سوسن هنوز سن و سالی ندارد و فقط می داند که باید با یکی از خواستگارها ای که برایش آمده‌اند ازدواج کند و حالا چه بهتر که آن یک نفر حبیب باشد. کسی که سالها در کنارش بوده و با هم در یک خانه بزرگ شده اند. هرچند که همیشه رفتارش با بقیه فرق میکرد. حالا که قرار بود حبیب شریک زندگی اش باشد احساس می کرد باید بیشتر به رفتارش دقت کند. هرچه بیشتر توجه می کرد بیشتر تفاوت های او را با دیگران می دید. سر سفره غذا همیشه حبیب بود که دور نان هایی که بقیه کنار گذاشته بودند می خورد. طوری که گاهی سر به سرش می گذاشتند «حبیب دور نون خور!» _نکنه دور نون از وسطش خوشمزه تر و ما نمیدونیم. _بد می کنم جلوی اسراف کردن شما ها را می گیرم؟ سوسن یادش می آید که قبل از انقلاب هم حبیب مدام گیر می‌داد که نوشابه پپسی نخورید و از کپسول ایران گاز استفاده نکنید چون مال بهایی هاست و چیزهای دیگر.. برایش عجیب است که چرا این شبها حبیب در حیاط می خوابد.هوای اواخر مهرماه سرمایه گزنده دارد و حبیب هرشب رختخوابش را در حیاط پهن می کند و می خوابد. سوسن گاهی از پشت پنجره او را میبیند .ترسی در ذهن ۱۴ ساله اش می نشیند. چطور باید یک آدمی زندگی کند..؟! سوسن منتظر است با سردتر شدن هوا ،حبیب رخت خواب اش را بیاورد داخل خانه اما اینطور نمیشود. بالاخره طاقت نمی‌آورد و قاسم می پرسد: «داداش این حبیب چرا شب ها توی حیاط میخوابه ؟توی هوای به این سردی؟!» قاسم می‌گوید: «برای اینکه میخواد بره کردستان و اونجا هوا خیلی سرده. داره تمرین می کنه که بدنش به هوای سرد عادت کنه» سوسن تازه ملتفت می شود که ماجرا چیست: «پس حبیب آنقدرها هم غیر عادی نیست» ادامه دارد ...... ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb