💫یادی از سردار شهید دکتر خانمیرزا استواری 💫 🌷قبل عملیات بود. در صف نماز جماعت نشسته بودیم، که خانمیرزا آمد. خانمیرزا فرمانده گردان دیگری بود، اما قبل از عملیات آمده بود به من و پدر که در این گردان بودیم سر بزند. تا وارد محل نماز شد، دیدم پیش نماز که روحانی بود و جلو نشسته بود، از جایش بلند شد و به خانمیرزا تعارف کرد که جلو بایستد. بالاخره حاج آقا موفق شد و خانمیرزا جلو ایستاد و نماز به امامت ایشان برپا شد. بعد از نماز خانمیرزا شروع کرد به صحبت. از حضرت رسول الله(ص) گفت تا آقا صاحب‌الزمان(عج). چنان صحبت‌های غرا و پرشوری کرد، شور و ولوله‌ای غیر قابل وصف در همه افتاد. به خصوص صحبت‌های زیبایی که در باب حادثه‌ی عاشورا و شهادت آقا اباعبدالله(ع) گفت. در من هیجانی ایجاد شده بود که دوست داشتم هر چه سریعتر ماشین‌ها بیایند، به سمت منطقه بروم، در راه خدا بکشم و کشته شوم! همه زمزمه می‌کردند، این بار دیگر باید برویم و شهید شویم. در آن عملیات پدر تیربارچی بود و من هم کمکی‌اش. در آن عملیات هم من مجروح شدم، هم پدر، هم خانمیرزا! 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید