⭐یادی از سردار شهید امان الله عباسی⭐ 🌷2 دی ماه 61 بود، وقت نماز شد به اتفاق رضا انجوی، برای گرفتن وضو رفتیم. دستم را شسته بودم که خمپاره ای در 5 متری ما و یک متری برادر دیگری به زمین نشست، اما در کمال تعجب عمل نکرد... هر کدام از تعجب چیزی گفتیم، آن برادر گفت:«دیدید معجزه شد!» انجوی گفت: «امان رفته بودیما!» من هم گفتم: خدا نخواست ما را بی وضو از این دنیا ببرد! ناگهان خمپاره دوم در دو متری من به زمین نشست. خودم را روی زمین انداختم. احساس کردم سرم روی چیز گرمی است.دیدم یکی دیگر از بچه ها ترکش خمپاره به سرش نشسته. سرش را بلند کردم و گفتم:بابا بلند شو، تموم شد دیگه! اما انگار صد سال بود که خوابیده است. ترکشی هم در پای راست من فرو رفته بود. ما به خمپاره نزدیک تر بودیم، اما خدا آنکس را عاشق شد که عاشقش بود! 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید