🌹یادی از سردار شهید محمد دریساوی🌹 🇮🇷... یکی از بچه‌های شیرازی که در معبر بود، در زیر این آتش از معبر منحرف شد و ناخواسته به میدان مین وارد شد. در لحظه، انفجار مهیبی رخ داد. بیش از دو متر به هوا رفت و با صورت روی زمین افتاد. پایش از لگن جداشده و استخوان‌های کمرش بیرون زد. زیر نور سبز و سرخ منورها، نوشته پشت پیراهنش که بارها دیده بودم، بیش از همیشه در چشمم می‌آمد: مسافر کربلا! خون محمـد به جوش آمده بود. درحالی‌که دندان‌هایش را از خشم به هم فشار می‌داد گفت: بیا بریم حساب این نامرد را برسیم! در میان رگبار گلوله‌ها به سمت میدان مین و معبر شروع به دویدن کرد. قبل از میدان روی زمین خیز رفتیم... همان‌طور که در حالت سینه‌خیز خوابیده بود. کف دست‌هایش را به خاک‌های کف معبر کوبید و به پیشانی کشید. فهمیدم وقت نماز صبح هست. وسط مین‌های آماده انفجار، زیر گلوله‌هایی که پی‌درپی هوای بالای سرمان را می‌شکافتند نماز صبحش را خواند. دقایقی بعد هم با رشادت تیربار چهارلول روی خاکریز را زد و راه را باز کرد. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید