⭐️یادی از سردار شهید سید محمد کدخدا⭐️
🌷گلوي يکي از بچه ها ترکش خورده بود و خونريزي شديدي داشت. سيد محمد اصرار داشت که هر چه سريع تر او را به عقب ببريم. با سيد چهار نفر شديم و او را روي دست بلند کرده و به سمت عقب حرکت کرديم. زمين گل آلود بود و ما با لباس غواصي و پاي برهنه. با اين وجود سيد اصرار داشت که راه را ادامه بدهيم. پس از مدتی، در مسير به چند سنگر عراقي رسيديم. از سنگر عراقي ها برانکاردي پيدا كرديم، مجروح را روي آن گذاشته و به دست چهار اسير عراقي داديم که او را حمل کنند. مسير زيادي نرفته بوديم که سيد محمد گفت: « بس است. اسرا خسته شدند، نوبت ماست.»
تفنگ را به دست عراقي ها داديم و دوباره ما چهار نفر برانکارد را حمل کرديم. وقتي به خط خودمان رسيديم، صداي خنده بچه ها بلند شد. ما چهار پاسدار برانكارد را حمل مي كرديم و اسراي عراقي مسلح دنبال ما مي دويدند.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید