🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * مادر دردآلود فریاد زد انگار نوزاد قصه ما نمی‌خواست از اوج افلاک به مقام که تیره خاک و دم بگذارد پدر با شنیدن صدای جیغ چشمش به آسمان و گلدسته آقا شاهچراغ افتاد و دلش لرزید .بغضش شکست و چیزی زمزمه کرد. اما وقتی صدای گریه نوزاد را شنید و اشک هایش به لبخند رسید و سر به سوی آسمان برد. _مشتلق بدین آقو.. پدر سر برداشتن با چشمان نمدار به قابل خیره شد. _حاج کرامت پسر گیرتون اومده... _خوش خبر باشی خانوم. پدر زانو ساز کرد و روی پله سنگی نشست و پرسید: «حال مادرش چطوره؟!» _رمق نداره ولی خوب میشه ایشالا... _الحمدالله رب العالمین و اینگونه شهید غلامعلی دست بالا در سال ۱۳۴۱ شمسی به دنیا آمد. روزهای کودکی اش در همان خانه ای قدیمی طی شد و روزها منزلشان در محله شاهچراغ بود. جایی میان کوچه پس کوچه های خاکی و باریک و پیچ در پیچ. کوچه هایی که مانند جویباری از زندگی در میان خانه های خشتی و کاهگلی پیچ و تاب می خوردند. گاه به گاه باریک می شدند و گاه در جوار امامزاده ای سبزپوش آرام می گرفتند. غلامعلی و هم بازی هایش وقتی از تعداد بازی خسته و تشنه و بی رمق می‌شدند در سایه امامزاده استراحت می‌کردند و خنکای آب سقاخانه آتشفشان ها را فروکش می کرد کوچه پس کوچه های مهربان شیراز را نمیشود به آسانی نوشت باید خودت در این پیچ و تاب ها قدم بزنی تا بفهمی استشمام عطر گلاب از مسجد محله چه صفایی دارد. پس کوچه های محله گاه به میدان چی وصل می شدند و گاه با بازارچه می‌رسیدند کوچک اما باصفا. بازارچه از عطر خوش نان تازه می داد. و رایحه هلو گلاب و آویشن را پراکنده می‌کرد .نانوایی سبزی فروشی بقالی و عطاری و دوکان های ثابت این بازارچه های کوچک بود. روزها کوچه پس کوچه های محله احمدی، بازی های کودکانه را نظاره می‌کردند که بعدها در جنگ حماسه ساز شد. روزهای کودکی غلامعلی به همه شیرینی و زیبایی مانند برق و باد گذشت. حالا دیگر غلامعلی قد کشیده بود نوجوانی بود درشت اندام با موهای تیره و مجعد و چشمانی نافذ. حالا دیگر غلامعلی دست بالا نوجوانی ۱۴ ساله بود. نه چندان بلند قد، اما مهربان با لبخندی که موج از دوستی را به مخاطبش هدیه می داد. از مدرسه که بر می‌گشت و وسایلش را برمی داشت میرفت. _کجا میری پسرم؟! _میرم مسجد جامع _کی برمیگردی؟! _قبل از غروب برمیگردم. حالا دیگر با چند نفر از دوستان و همکلاسی هایش بیشتر وقت‌ها می‌رفتند مسجد جامع همان مسجدی که می‌گفتند قدیمی ترین مسجد شیراز است و قدمتی دارد به بلندای تاریخ اسلام. http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*