🍁سوگنامه اسارت🍁 پایان روز واقعه بود و شبی سیاه بر شاهدان مانده ز طوفان کربلا کشتی بخون نشسته و مصباح کائنات صد پاره تن فتاده به گردابی از بلا بعد از غروب حادثه اهل سقیفه باز آتش به دامن حرم قدسیان زدند در غارت شبانه شیاطین شتافتند داغی دوباره بر دل آزادگان زدند دشتی پر از غزال رمیده ز شعله ها بر روی خارهای بیابان دویده اند در آن شب سیاه ، ...هراسان و بی پناه یک جای امن در دل صحرا ندیده اند کابوس شوم شام غریبان چو شد تمام "خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار" یک قتلگاه جسم ستاره بدون سر یک کهکشان اسیر ، .. همه سینه داغدار آغاز راه بود و اسیران هراسناک از اینکه بود همرهشان شمر و حرمله رفتند از حریم شهیدانِ بی کفن با دستهای بسته و پای پر آبله بر هر سریر نیزه سری مثل آفتاب روشن نموده بود شب بی ستاره را تصویری از شُکوه وَ بالنَّجمِ یَهتَدون هادی شدند راه پر از سنگ خاره را هرگز کسی ندیده شود آسمان اسیر یا آنکه روی نی .. سر شمس و قمر کنند کوهی بَرند بر سر بازار و بعد از آن نا مردمان به هلهله در وی نظر کنند ای آسمان که دست ترا بسته ریسمان باید فلک ز غصه ی تو جان بدر کند آتشفشان سینه ات ای کوه اقتدار داغ ستاره های سحر... شعله ور کند خون می چکد ز چشم قلم بر اسارتت هر واژه در بیان غمت لاله گون شده از رنج زخمهای دلت ای اسیر عشق در این چکامه قافیه هم رنگ خون شده طبع "شقایق" از غم تو دم گرفته است در روضه ای که وصف تن پاره پاره است طاقت نداشت روح غزل در مصیبتت وقتی که سینه از غم تو چهار پاره است حمید رضازاده " شقایق" کرمان http://eitaa.com/gom121