🌷آسمان را ابر گرفته بود. نم نم باران روی رملها نشسته بود. رملها آنقدر سفت شده بود که بشود رویش راه رفت. توی هوای ابری دم غروب، عراقیها دیدشان کم بود. اصلاً گمان نمیبردند توی آن هوا عملیاتی بشود. افتاده بود به سجده؛ صورتش را گذاشته بود روی رملها و گریه میکرد و شکر میگفت. نیم ساعت تمام سرش را از روی زمین بلند نکرد، بلند که شد بچهها را بغل کرد و گفت: دیدید بهتون گفتم که خدا ملکش را میفرستد برای کمک؟ این بارون به اندازه یک لشکر کمک شماست.
🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید حجت الاسلام
#مصطفی_ردانی_پور
#لبیک_یا_خامنه_ای
@sangareshohadababol