⬅️ قسمت دوم ⭕️ در همین حال و هوا حسن عابدی اهل شوخی و..... بود به مصطفی نزدیک شد و گفت: تو که طلبه ای بگو ببینم این پدر سوخته ها چی میگن!؟ 🤔 هم که طلبه ای حاضر جواب بود بی معطلی گفت: دارن می گن این حسن عابدی رو بفرستید پیش ما تا اونو کباب کنیم! 😁😁😁 مصطفی تو اون شرایط هم دست از شوخی برنمی داشت. بدون ترس👊 شناسایی کاملی انجام داد و بر گشتیم.  چند روز گذشت. نزدیک غروب تحرکات دشمن زیاد شد. آن ها آماده پیشروی بودند. گردان تانک دشمن حرکت کرد و جلوتر آمد.  در این چند روز ما هم با تدبیر و درایت و مشغول فعالیت بودیم.  وقتی دشمن نزدیک می شد آن ها اعلام کردند بچه ها شلیک نکنند! 😱🤔 گفتند سریع بروید در سنگرهای مخفی!  تانک ها و نفرات دشمن از میان ما عبور کردند! لحظاتی بعد دستور حمله صادر شد. 😡😡😡 ادامه دارد... 💠به ما بپیوندید 🔽 @gomnam_chon_mostafa