شهید حاج حسین حسن مقشّر
#روایت_اول
متولداسترالیا هستش و ۱۸ سال اونجا زندگی میکنه ... 😳😳😳🤷♂
پدر شهیدمیگفت :👇🏻👇🏻
خانمم حامله بود و قرار شد اسمش احمد باشد
خواب دید در آب فرات داره غسلش میده
توی استرالیا رفتیم پیش شیخ و کسب تکلیف کردیم🤷♂🤷♂
گفت اسمش رو بذارید حسین
حرفش رو زیاد جدی نگرفتم 😂😂
موقع تولدش سوم شعبان بود مسجد بودم خبر دادن و این یه علامت شد که اسمش رو حسین بزاریم...👌🏻👌🏻
✅سعی کردیم تربیتش اسلامی باشه۱۸ سال اونجا بوده
توی لبنان نامزد کرد و برگشت استرالیا
دو بچش محمد و فاطمه اونجا بدنیا اومدن
کاری رو اونجا شروع کرد و نیت داشت اگه درآمدی داشته باشه برگرده لبنان👏🏻👏🏻
در یک سال دو برابر درآمد داشت😳😳 مثل اینکه خدا علامتی بهش داده که من دادم بهت ها....
همه چیز رو ول کرد و اومد لبنان🥺🥺
نمیدونستم کارش چیه ۱۴ سال لبنان بود و اصلا برنگشت 🤔🤔
کل فامیلش توی استرالیا بودن
همه خانواده که جمع میشدن باز هم دلتنگی من بودو به امام حسین علیه السلام و امام رضا علیه السلام میگفتم دلتنگی ما رو تسکین بده 😭😭
✅موقعی که میومدم لبنان وقت نداشت برامون 🤔🤔
توی دو سال اخیر که لبنان موندیم کلا ۷ ماه دیدیمش 😢
✅ ۷۰ روز پیش شهید شده دو روز پیش دفن شده در روضة الحورا...
فقط چند تیکه استخون مونده بود😭
✅فرزند شهید : رفته بود عراق در فرات غسل شهادت کرده بود و در طوفان الاقصی جانباز میشه
توی جاهای مختلف سوریه در جنگ حضور داشت
✅ دختر شهید : هرروز منتظر پدرم بودم که بیاد زیارت عاشورا بخونیم با همدیگه
#راوی_مقاومت🎙 #سفرنامه_لبنان#لبنان_مقاوم@kalamabeheshtihttps://eitaa.com/gonabad20ir