─━⊰•┅═•••❃﷽❃•••═┅•⊱━─
#فراق
#گلواژه_های_اهل_بیت_ع
بی تاب از فراق/ ترکیب بند
جان و دل من فدایت آقا
تنگ است دلم برایت آقا
دیگر نفسی نمانده در من
تا آن که زنم صدایت آقا
بر سائل خود تفقدی کن
افتاده ز پا گدایت آقا
تا کی من خسته دور باشم
از چهره ی دلربایت آقا
ای کاش به روی چشمم آید
گَردی ز غبار پایت آقا
از هجر تو غرق شیونم من
بی تاب فراق تو منم من
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
دریا شده شبنمی که داریم
جاری شده زمزمی که داریم
با یاد تو بگذرد همه شب
این حلقه ی ماتمی که داریم
آتش بزند به قلب عالم
بی روی تو عالمی که داریم
سوزانده تمام هستی ما
هجران تو و غمی که داریم
از شوق وصال توست آقا
این بزم فراهمی که داریم
مولا بنگر شکسته ما را
از دوری خویش خسته ما را
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
ماندیم در انتظار شب ها
ماندیم بدون یار شب ها
جز ناله و شیونی نداریم
ما و دل بی قرار شب ها
یاران همه جمع و می شود طی
بی یاور و غمگسار شب ها
گفتم ز فراق روی ماهش
ای دیده ی من به بار شب ها
هجران تو ای عزیز دوران
آرد غم بی شمار شب ها
بار غم تو کشیم هر شب
چون شعله ی آتشیم هر شب
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
امشب پی تو روان شده دل
از هجر تو خون فشان شده دل
می سوزد و از فراق رویت
چون لاله و ارغوان شده دل
از بس که غمت نشسته بر جان
از آتش غم خزان شده دل
از تیر غمت به خون نشسته
وز دوری تو کمان شده دل
دیگر نرسد به یاری من
افتاده و ناتوان شده دل
از سینه ی من برون شود آه
دارد دل من فغان جانکاه
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
دارد رخ ما غبار هجران
با جان چه کند شرار هجران
یک عمر تمام ، این دل من
بر دوش کشیده بار هجران
تبدیل شود فراق بر وصل
آید اگر آن سوار هجران
روزی برسد قرار گیرد
این سینه ی بی قرار هجران
هستیم هم از قبیله ی عشق
هستیم هم از تبار هجران
آیا شود آن امید هر دل
آید ز ره دو دیده بر دل
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
آید به مشام بوی وصل ات
ما را برسان به کوی وصل ات
سرمست وصال در مناجات
نوشیده دل از سبوی وصل ات
این ما و دل شکسته هر شب
هستیم به گفتگوی وصل ات
مرغ دل عاشقان رویت
پرواز کند به سوی وصل ات
سوگند به اشک دیده باشد
هر دیده به جستجوی وصل ات
در محفل خستگان تو بازآ
در جمع شکستگان تو بازآ
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
ای کوفه نشین برای حیدر
ای گریه کن عزای حیدر
محراب بود گواه امشب
دیگر نرسد صدای حیدر
جز آه و فغان و شیونی نیست
غمخانه شده سرای حیدر
شد کرب و بلا تمام کوفه
ای وای ز کربلای حیدر
از حنجره بانگ واعلیا
برخاست ز نینوای حیدر
این خانه علی دگر ندارد
زینب که دگر پدر ندارد
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
خورشید ولا به خون تپیده
جان بر لب آسمان رسیده
در ماتم جانگداز حیدر
رنگ از رخ قدسیان پریده
خون دل اهل عرش باشد
کز دیده ی آسمان چکیده
آه است که می رود ز سینه
اشک است که می چکد ز دیده
هر نخل که بنگری به کوفه
از داغ علی قدش خمیده
زین داغ که سوز و ساز دارد
«یاسر» غم جانگداز دارد
شعر: استاد حاج محمود تاری «یاسر»
𝐉𝐨𝐢𝐧:
http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
گلواژه هاے اهل بیت (ع)
─━⊰۰۰۰═•••❃❀❃•••═⊱۰۰۰━─