« آنچه استاد ازل گفت بکن » ، آن بکنم } { عاقبت خانه ظلم است که آن ویران است } { امشبی را شه دین در حرمش مهمان است } { ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است } { مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع } 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ { « نقدها را بود آیا که عیاری گیرند } { تا همه صومعه داران پی کاری گیرند » } { و به تاریکی شب ره به کناری گیرند } { صادقان زآینة صدق ، غباری گیرند } { صحنة مشهد ما صحن نگارستان است } { امشبی را شه دین در حرمش مهمان است } { ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است } { مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع } 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ { گفت عباس که : من از سر جان برخیزم } { از « سر جان و جهان دست فشان برخیزم » } { « از سر خواجگی کون و مکان برخیزم » } { من « ببویت ز لحد رقص کنان برخیزم » } { این چه روح است و کرامت که در این یاران است } { امشبی را شه دین در حرمش مهمان است } { ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است } { مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع } 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ { در شب قتل، نگفت از سر و سامان، زینب } { « داشت اندیشه فردای یتیمان ، زینب » } { گفتی از یادِ پریشانی طفلان ، زینب } { داشت آن شب همه گیسوی پریشان ، زینب » } { این چه خوابی است که در خوابگه شیران است ؟ } { امشبی را شه دین در حرمش مهمان است } { ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است } { مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع } 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ { ظهر فردا ، قد رعنای حسین است کمان } { باز جوید شه بی یار ز عباس نشان } { ز علمدارِ خود آن خسرو شمشاد قدان } { « که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان » } { قرص خورشید هم از خجلت او پنهان است } { امشبی را شه دین در حرمش مهمان است } { ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است } { مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع } 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ { علی اکبر به اجازت ز پدر خواهشمند : } { صبر از این بیش ندارم ، چکنم تا کی و چند ؟ } { جان به رقص آمده از آتش غیرت چو سپند } { بوسه ای بر لب خشکم بزن ای چشمه قند } { دستی اندر خم زلفی که چنین پیچان است } { امشبی را شه دین در حرمش مهمان است } { ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است } { مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع } 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ { « او سلیمان زمان است که خاتم با اوست » } { « سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست » } { نفس « همت پاکان دو عالم با اوست » } { زخم شمشیر و سنان چیست ؟ « که مرهم با اوست » } { پس چه رازی است که خنجر به گلو بُران است ؟ } { امشبی را شه دین در حرمش مهمان است } { ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است } { مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع } 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ { شام فردا که رسد، زینبِ گریان و دوان } { در هیاهوی رذیلانة آن اهرمنان } { پرسد از پیکر صدچاک شه تشنه زبان } { « که شهیدان که اند اینهمه خونین کفنان ؟ » } { جگر رود فرات از تف او سوزان است } { امشبی را شه دین در حرمش مهمان است } { ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است } { مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع } { مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع } 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ { که دربانی میخانه فراوان کرده است } { نوش پیمانة خون بر سر پیمان کرده است } { اشک را پیرهنِ یوسفِ دوران کرده است } { چنگ بر گونه زده موی پریشان کرده است } { در دل حادثه مجموعِ پریشانان است } { امشبی را شه دین در حرمش مهمان است } { ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است } { مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع } 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ { یارب این شام سیه را به جلالی دریاب } { بال و پر سوخته را با پر و بالی دریاب } { «تشنة بادیه را هم به زلالی دریاب» } { جشن دامادی جان را به جمالی دریاب } { که عروسِ شرف از شوق حنابندان است } { امشبی را شه دین در حرمش مهمان است } { ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است } { مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع } گلواژه های اهل بیت(ع) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ