ششمین حس من هوایی شد که دوباره سری به من بزند ناخودآگاه در دل افتاده که مرتب وطن وطن بزند وطنم در تنم شده روح و پشت بر تن شده چنان کوه و از ادب نیست جسم ناآرام نیشتر بر روان من بزند وطنم ریشه است و من برگم وطنم زندگی و من مرگم سر اگر رفت ریشه می ماند هیچکس نیست حرف تن بزند سر اگر رفت می شود سرباز می شود حاج قاسم و صد راز او به شهرش دوباره برگشته تا گلی بر سر چمن بزند وطنم مادرم شده روزی مادر مهربان دلسوزی هیچکس نیست غیر ازین مطلب ساز دیگر ، از این سخن بزند وطنم مهد روح و جان و تنم وطنم عاملی به هر شدنم سبز و سرخ و سپید پرچم او حرف از لاله و سمن بزند نام الله در دل پرچم شده یک لا اله الا الله حسبی الله ، پس خدا کافی ست او خودش حکم مرد و زن بزند شیر ایران اگر چه آرام است هیبتش ماورای اوهام است نکند جراتی که بی هنگام پرسه ای پشه و زغن بزند وطنم مهد شعر و شور و صفاست وطنم کشور امام رضاست با اشاره بگویم آهویم باید آهو دم از ختن بزند زینت کریمی نیا http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12