─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ خودم را می‌کِشم سویت دو پایِ ناتوان را نَه غمم از یاد بُردم   طعـــــنه‌های کودکان را نَه سرِ تو رفت و قـــولت نه   یقینم بود می‌آیی به عمه صبر دادی  دخترِ شـــیرین‌زبان را نَه تمـام دخــــــتران خوابنــــــــد زیرِ چــــــادرِ عمه یتیمت را ببر  سربارم  امـا  عمـــــه‌جان را نَه خداصبرت دهد دیدی که می‌خندند بر وضعم که بر هر زخم طاقت داشتم  زخم زبان را نَه شنیدم غارتت کردندو عُریانت به خود گفتم که دزدان را نمی‌بخشم خصوصا ساربان را نَه حلالت می‌کنــــم ای تازیانه سنگ خاکســــــتر حلالت می‌کنـــــــم ای خار  اما خـــــیزان را نَه همینکه چوب می‌خوردی لبانم چاک می‌خوردند به او گفتم بزن من را  ولیکن آن دهان را نَه طنابی در تمــــام شــــــهر دورِ گــــــــردنِ ما بود فقط گفتم بکش مویم ولی این ریسمان را نَه گذشـــــــتم با مکافات از حــــــــراجیِ یهــودی‌ها من عادت داشتم بر درد ، درد استخوان را نَه به من برمی‌خورَد ما سفره‌دارِ عالمی هستیم بیانــدازید ســـــویم سنگ  اما تکـــــــه نان را نَه اگرچه کودک و پیرش هولم دادند و مو کندند پــدر بخشـــــیدم آنان را   ولی پیـــــــرِزنان را نَه شاعر:حسن لطفی 𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ 📌درصورت نشرمطالب ڪانال در دیگر ڪانال ها و گروه های مرتبط،حذف نام شاعر ومنبعِ اشعار شرعاً جایز نمیباشد. |↲گلواژه‌هاے اهل‌بیت (ع)نشر اشعار بروز ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌