─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ دست تهــی مانده میـــان راه ،با افـسوس ترسیده بود از یک غم مرموز و نامانـوس ترسیـده بـود و درد هـا از پیــرهــن میزد انگار نفرین می‌چکــید از پیکـــر منحوس او مانده تر در انـتهــای چـــهار راه درد او مانده تر مستاصل و درمانده و مایوس چشــمان او در یـک جــهان تاریکـی مبهـم خیره به یک افسانه ی خامـوش دقیانوس آیا، اگـر، اما ،چــرا، هی چــرخ مـیزد چرخ فکر سقوط و انتحاری پـوچ و نامحسوس مثل خــوره در رگ به رگ روی تنـش میزد حرکات غـرق در تشــنج ســاده و ملمـوس بیهودگی چــون چنگ میزد بر گلویش داد مثل خوره می‌خـورد او را تنگـی محبوس گز کرده بود و کوچـه در کوچه نمایان‌بود کِزکرده بود ومی‌چکید از او غم وافسوس دیگـر بـرای زندگی او خــط پـایـان‌ بـود دیگـر بـرای زندگی خامــوش تر فـانــوس افتاده تر میشــد قــدم هایش خزانی سرد رنگی پریـــده ،زردتـر با دردهـا مـانوس عشقی که دیگرنیست اماچشمهایش وااای عشقی که رفته پر زده از قلب او طاووس تنــها بــرای هیـچ ها در پیچــشــی تاریـک تنــها بــرای پـوچ ها بیـــمار جـــالیـنـوس یکباره درقلبش درخشان‌شد خط خورشید کوچــه به کوچــه او رسیده بود اقیانوس مهـــری بـرای مــــاه های تا ابـد تا اوج نوری که می‌ خواندش به ســوی سـرزمین طوس بالاتر از خــورشـــیـد ها بالاتـر از دریا آمد به سـوی عشــق ناب و تازه وملمـوس از گـنـبـد و از صـحـن ها بـوی گلاب آمـد آری سبک‌شد تا که رفـتــه بـود او پابـوس پـرواز می‌کرد و بـه روی آســـمان ها بود بالابلند و محکــم و زیـــبـا ، بگـو ققنـوس شعر:زینب حسامی 𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ 📌درصورت نشرمطالب ڪانال در دیگر ڪانال ها و گروه های مرتبط،حذف نام شاعر ومنبعِ اشعار شرعاًجایز نمیباشد. |↲ڪانال:گلواژه هاے اهل بیت (؏)نشر اشعار بروز ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃ ༅࿇༅ ❃༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─