(شراب کهنه) به بحر زندگی ، عاقل تأمل می‌کند پیدا گهر از حلم در دریا ، تکامل می‌کند پیدا بکش در آسیای صبر ، بار خدمت مردم که زیرین سنگ، عنوان تحمل می‌کند پیدا ز کم علمی بُوَد غوغای اطفال دبستانی سبوی نیمه پُر بر دوش غلغل می‌کند پیدا من از افراط و تفریط شتا و صیف دانستم میانه رو ، بهارآسا ، تعادل می‌کند پیدا میان عِلم و ثروت نسبتی معکوس می‌باشد بری گردد ز علم آنکو ، تموّل می‌کند پیدا بَرد مالک ، حصول دسترنج برزگر ، زیرا کند زاغ آشیان هرجا که بلبل می‌کند پیدا بشر زآغاز خونخوار است و خونریز است تا پایان که شیر اوّل بود خون و تبدّل می‌کند پیدا سَحر دزدِ گرانخوابی ، زند راه سحرخیزان ز سارق، محتسب این دم تغافل می‌کند پیدا بنای ظلم را نبوَد بقا ، ور هست پولادین ز سیل اشک مظلومان ، تزلزل می‌کند پیدا به یُمن عصمت یوسف، زلیخا گشت نام آور بلند آوازگی را ، بلبل از گل می‌کند پیدا غم دل با دل خود گو ، مدد از همّت خود جو  که روشندل به سعی خود توکل می‌کند پیدا وطن ، از انقلاب فکر گردد رونقش افزون زمین، حاصل فزون از یک تحول می‌کند پیدا کم و بسیار کالا ، نرخ را بسیار و کم دارد سخن کم گو که بسیارش تنزل می‌کند پیدا شراب کهنه دارد نشئه‌‌ای دیگر که (شمس قم) به یاران کهن ، طبعش تمایل می‌کند پیدا... شادروان سید علیرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi