هدایت شده از شمس (ساقی)
(اَلسّلامُ علَیكَ یا اَباعبداللهِ الحُسَین) (صحرای کربلا) «بند اول» خواب از سرم پرید چو در نیمه‌های شب خواب خوشی که بود به شیرینی رطب انداختم نظر ، به سوی آسمان ، دریغ... دیدم که کرده است به روی زمین غضب مَه در مُحاق کامل گردون نشسته بود ظلمت گرفته بود جهان را وجب وجب مرغان شب‌_نوا همه در بهت غم اسیر در این شبی، که گشته گرفتار در تعب سر می‌کشید هر طرفی دیو ظلم و جور بر خاک کربلا که شد از خون حق ذهب گویی خبر رسیده که این دشت پر ملال آبستن غمی بوَد از کینه ی عرب از ازدحام درد ، که بر سینه ها نشست خون در عروق عالمیان گشت ملتهَب آری محرّم است ، که با تیغ اشقیا خون خدا چکید به صحرای کربلا سيد محمدرضا شمس (ساقی) @shamssaghi