#نهال_عاطفه
اگرچه فصل خزان است دل، بهاری کن
ز مردمان تهیدست، غمگساری کن
خزان گرفته اگر باغ مهربانی را
نهال عاطفه بنشان و آبیاری کن
عبوس و غمزده چون جغد شوم، خیره مشو
سُرور و هلهله چون بلبل و قناری کن
جهان فنا و نمانَد اثر پس از رفتن
بقا اگر طلبی؟... کار ماندگاری کن
بگیر دست نیاز ِ نیازمندان را
به قدر همت خود، چارهی نداری کن
غرور و خودسری و جهل کن برون از سر
چو شاخهی ثمر، افتاده خاکساری کن
ز فرقههای ریاکار و حیلهگر بگریز
به حال خویش وگرنه نشین و زاری کن
مباد، آنکه شوی غرّه در سرای فنا
نگاهِ عبرت و تدبیر، بر مزاری کن
ببین کسان بزرگی که خفتهاند به خاک
به خویش، آی و سپس فکر رستگاری کن
مقاومت مَده از دست در مصالح خلق
مدد بگیر ز یزدان و، پایداری کن
اگر که چشم تهاجم به خاک مُلک افتاد
به خون خویش ازین مُلک پاسداری کن
برای عبرت آیندگان، به خاک وطن ـ
هرآنکه چشم طمع داشت را فراری کن
بِدم به صور عدالت به دفع ظلم و ستم
به نفع مَردم محنتکشیده؛ کاری کن
به واژگان نفسی دِه، به اعتلای بشر
به جسم شعر، نفس بخش و شهریاری کن
درین زمانه که اندوه، میکند بیداد
ز خیل غمزدگان نیز غمگساری کن
که امتحان الهیاست در چنین ایام
به کار نیک ز خود رفع شرمساری کن
اگرچه خشک شده این زمانه چشمهی مِهر
بیا به چشمهی خورشید، مِهر جاری کن
چون امتیاز بشر در وفا و احسان است
به مِهر و رأفت خود، کسب اعتباری کن
چو خستهدل شدی و ناامید؛ چون ایوب
خدای را به نظر، آر و بردباری کن
زدا غبار غم از دل به همّت (ساقی)
ز جام دولت وی چارهی خماری کن
اگرچه قافیه ایطا شدهاست و تکراری
به رغم پرده دران نیز، پردهداری کن!
سید محمدرضا شمس (ساقی)
http://eitaa.com/shamssaghi