.زبان حال زینب کبری سلام الله علیها
......... در مسلخ عشق..............
من در افق نیزه سرت را دیدم
در مسلخ عشق، پیکرت را دیدم
ای کعبه ی عشق ، در منای عرفان
من ذبح عظیم؛ اکبرت را دیدم
در ساحل وصل بر لب شط فرات
بی دست امیر لشکرت را دیدم
تو سرو زپا فتاده ات را دیدی
من زخم عمیق جگرت را دیدم
ای خون خدا و ای شُکوه ایثار
من زخم گلوی اصغرت را دیدم
آن لحظه که آمدی ز میدان گلگون
ایثار و شکوه باورت را دیدم
من در افق بلند آوازه ی عشق
هفتاد و دو یار و یاورت را دیدم
من در سفر اسارت کوفه و شام
بر نیزه تلاوت سرت را دیدم
آن شب که رُخت خرابه را روشن کرد
من ناله و اشک دخترت را دیدم
جان داد رقیه آن شب از شوق وصال
جان دادن یاس پرپرت را دیدم
با عمه ی سادات " شقایق" می گفت
من در حرمت ؛ چشم ترت را دیدم
حمید رضازاده " شقایق"
کرمان
https://eitaa.com/rezazadeh_shaghayegh/#