آنشب که سعدی در گلستان گریه می کرد آنشب که حافظ هم غزلخوان گریه می کرد در مطلع ماه آسمان رنگ عزا داشت آنشب هلال ماه پنهان گریه می کرد بر گنبد شاهِ چراغ آن پرچم سبز یکپارچه با کل ایران گریه می کرد در هجر زواری که دیگر برنگشتند بیش از همه دروازه قرآن گریه می کرد عطر شهادت با اذان در شهر پیچید گلدسته همدم با شهیدان گریه می کرد بر مشهدِ شاهِ چراغ آتش گشودند شیراز با شاه خراسان گریه می کرد تا حرمت موسی ابن جعفر را شکستند معصومه در قم دل پریشان گریه می کرد در آن شب پاییز، ایرانِ غم انگیز یکریز چون ابر بهاران گریه می کرد حب الوطن ایمان ایران را نشان داد آنسان که حتی هفت آبان گریه می کرد بر جان آذربایجان هم آذر افتاد مازندان همپای گیلان گریه می کرد یک ملت از داغ شهیدان حرم سوخت سردار دلها هم به کرمان گریه می کرد ترک و لر و کرد و عرب همناله بودند حتی به سوگ فارس، افغان گریه می کرد از این جنایت حزب شیطان خنده می زد جن و ملک بر حال انسان گریه می کرد مادر کنار کودک بیجانش افتاد تا پای جان بر پارهء جان گریه می کرد طفل یتیمی بی امان در صحن می گشت از دیدن آن صحنه حیران گریه می کرد آنشب ضریح از قلب سوزان زار می زد هر زائری کنج شبستان گریه می کرد هنگامهء پرواز پر از دستش افتاد خادم زمین افتاد و دربان گریه می کرد آیینه های دلشکسته غرق خون شد هر آینه هر خشت ایوان گریه می کرد آنشب زیارتها مفاتیح الجنان شد با هر زیارتنامه، قرآن گریه می کرد با آل یاسین، قلب قرآن گریه می کرد با آل طاها، آل عمران گریه می کرد یک نوجوان همراه عبدالله و قاسم از شوق جانان با دل و جان گریه می کرد هر کس که می دید آن غروب غمفزا را بر غربت شام غریبان گریه می کرد باید که مقتل خواند اما با اشاره... خاتم به انگشت سلیمان گریه می کرد هم، سنگ بر آن لعل عطشان ناله می زد هم نعل بر آن جسم عریان گریه می کرد... آنشب دمید از خون طفل و پیر لاله از هفت ساله بود تا هفتاد ساله وقتی گلوها با گلوله لاله گون شد ذکر حرم "انا الیه راجعون" شد حتی در اوج گریه نستوه ایستادیم ابری ولی محکم تر از کوه ایستادیم ما با شهادت افضل الاعمال داریم تا مطلع الفجر فرج چشم انتظاریم سیدمحمدرضا یعقوبی آل