🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀
#مهمان_شام
🌹زندگینامه شهید مدافعحرم
#سیدمیلادمصطفوی
قسمت 6⃣5⃣1⃣
چندين تيربار بدون وقفه كار میکرد و اجازهی هر تحرکی رو از ما گرفته بود.
شهيد کرمی فرماندهی يکی از دستههامون بود. من با دو تا دسته يه مقدار جلوتر رفتيم و پاکسازی کرديم. کم کم بين ما و بچهها فاصلهی زيادی افتاد. همين طور مشغول درگيری بوديم. آتيش دشمن خيلی سنگين بود. از نيروهام فقط سه نفر کنار من بودند. بقيهی بچهها به خاطر حجم آتش سنگين دشمن نمیتونستند جلو بيان.
قدير سرلک هر کسی رو که میزد میگفت:
« خدا رو شکر فرستادمش جهنم. »
بين ما و تکفيریها کمتر از صد متر فاصله بود. کاملا تحرکات شون رو زير نظر داشتيم. میاومدند عليه ما شعار میدادند. خيلی کفری شدم. کلمهی مقدس لاالهالاالله و الله اکبر رو به زبان میآوردند. بلند شدم چند تا دری وری بهشون گفتم:
« آخه نامسلمانها شما کجا و اين ذکرها و شعارها کجا؟ »
با ديدن قيافهی نحس تکفييریها برای جنگيدن مصممتر میشديم. چند بار پشت بيسيم، نيروهای گروهان رو گفتم که جلو بيان. اما خبری نشد. واقعا کار سختی بود هر لحظه به تعداد تکفيریها اضافه میشد و هر گونه تحرک رو از ما میگرفت. ما سه نفری با انبوهی از دشمن درگير بوديم.
⬅️ ادامه دارد....