از این سفره ی بلا که او بلا را کشید اما خدا به واسطه ی او این رحمت را نازل کرد که هر کس با حسینم باشد من او را تا بالاترین مقامات می رسانم. به هر شکلی. گریه کنش باشد، سینه زنش باشد، سیاه پوشش باشد، مجلس برایش بگذارد و در مجلسش شرکت کند، به هر شکل. خدا رحمت کند در قم تا همین چند سال قبل هم بود یک حاج شیخ عبدالله پیاده بود البته فامیلیش بختیاری بود اصلیتش بختیاری و مال لرهای بختیاری بود منتهی چون ایشان خیلی سفرهای زیارتی را می رفت و همیشه هم پیاده می رفت معروف بود به حاج شیخ عبدالله پیاده. از اولیای خدا بود آیت الله بهجت و آیت الله بهاء الدینی و خوبان او را می شناختند و می گفتند ایشان طی الارض هم دارد. گاهی مواقع از قم به مشهد، از مشهد به کربلا از کربلا به نجف و همه اش هم پیاده البته عرض کردم کسانی که می شناختند می دانستند این آدم خیلی چیزها دارد. بیست سی سال آخر عمرش در قم بود ولی اوائل در نجف و کربلا زندگی می کرد. خود ایشان می گفت من آن موقعی که در نجف بودم و در کربلا و در آن شهرهای عراق، در محرم که می شد جلسه ای که برای سیدالشهداء بود یک آقایی بود می آمد از عربها، می آمد در مجلس شرکت می کرد. میگفت من هرچه نگاهش می کردم این نه گریه می کرد، نه سینه می زد، نه سخنرانی گوش می کرد، نه روضه گوش می کرد، فقط چایی می خورد و غذا می خورد فقط دنبال این بود که یک چیزی بخورد. حاج شیخ عبدالله پیاده می گفت من از او بدم می آمد. خب معنا ندارد که آدم در مجلس امام حسین فقط دنبال همین باشد. می گفت از او بدم می آمد. می گفت با نگاه متنفرانه ای به او نگاه می کردم. تا اینکه گذشت و ما آمدیم ایران. می گفت بعد از چند سال که ایران بودم یک مرتبه در قم رفته بودم حسینیه کربلایی ها. نشسته بودم دیدم دِ!! همان آقا اینجا هم هست!! همان آقایی که من از او بدم می آمد. گفتم مار از پونه بدش می آید دم لونه اش سبز می شود! اینجا هم آمده است. گفت به همان شکل نگاهش می کردم. یک چند مدت این بنده خدا از دنیا رفت. حاج شیخ عبدالله پیاده می گفت برزخ و عالم قبرش را به من نشان دادند. آدمی بود که اهل این حرفها بود. می گفت دیدم وضعش خیلی خوب است!! به او گفتم خیلی وضعت خوب است!! گفت حاج شیخ عبدالله! این را امام حسین به من داده گفته تا قیامت اینجا باش، این مال برزخت هست در قیامت بهترش را به تو می دهم. حاج شیخ عبدالله می گوید به او گفتم ما که از تو چیزی ندیدیم!؟ نه گریه ای، نه اشکی، نه سینه زدنی!! فقط می آمدی چایی می خوردی!؟ برگشت با تندی به من گفت شیخ عبدالله! مگر من چایی غیر امام حسین را هم می خوردم؟! گفت فهمیدم که این اینطور نبود که چایی نخورده باشد. میای چایی امام حسین را بخورد. نه اینکه غذا نخورده باشد می آید غذای امام حسین را بخورد. و امام حسین با همینها هم کار دارد. هرکس به هر شکلی در مجالس اباعبدالله ارتباط با سیدالشهداء داشته باشد این تحت سرپرستی امام حسین قرار می گیرد. خدا امام حسین را اباعبدالله کرد. نه عبدالله. آن که معلوم است عبد خدا است، اما اباعبدالله است. کسی اگر می خواهد بنده ی خوب خدا باشد امام حسین باید ابش (پدرش) باشد، سرپرستش باشد، باید زیر نظر امام حسین باشد و آن کسانی که زیر خیمه ی امام حسین می آیند اَبشان امام حسین است البته شکی نیست که آن کسی بیشتر استفاده می کند –چون استفاده از این خوان رحمت متفاوت است، افراد به صورت متفاوت استفاده می کنند- کسی بیشتر استفاده می کند که بیشتر سوز داشته باشد و هم رنگ با خود سید الشهدا شده باشد. امام حسین بیشترین دردها را کشید. روز عاشورا انواع و اقسام بلاها را کشید. برای خودش، بچه هایش، خانواده اش، اصحابش، دوستانش همه چیز را کشید. کسی شبیه تر به امام حسین می شود که سوز بیشتری در دلش باشد. شما در قرآن این را دیده اید که یوسف وقتی بیست سال دچار بلا شد، برادرانش که غافل بودند، برادرانش که هیچ، اصلا شاید خوشحال هم بودند که یک مزاحمی از سرشان کم شد، رفتند دنبال کار و کاسبی و زندگیشان. اما در طول بیست سال بلاکشی یوسف چه کسی بود که اشک چشمش خشک نشد، آنقدر گریه کرد که به فرموده ی قرآن کور شد و کمرش خم شد. دائم به فکر یوسف بود؟ یعقوب بود. ۸